وقتی از سفر بر می گردی انگار با همه چی حتی خونه خودت غریبه ای اما بعد از چند روز دوباره همه چیز مثل قبل می شه
سفرم ، سفری معنوی و پر از اتفاقات جالب و ناگوار بود مثل همه سفر ها
توضیحات بیشتر رو بعدا که خستگی هامو در کردم خواهم نوشت :)
وقتی از سفر بر می گردی انگار با همه چی حتی خونه خودت غریبه ای اما بعد از چند روز دوباره همه چیز مثل قبل می شه
سفرم ، سفری معنوی و پر از اتفاقات جالب و ناگوار بود مثل همه سفر ها
توضیحات بیشتر رو بعدا که خستگی هامو در کردم خواهم نوشت :)
معرفی کتاب :
معراج السعادة به راستی از غنی ترین کتب در باب سیر و سلوک الی الله است .
به تازگی این کتاب به دستم رسید ، ادبیات سنگین و پر از لغات عربی در نگاه اول کتاب را از خواندن بیشتر دور می کند ، اما وقتی تورقی کردم متوجه شدم آن قدر ها هم دشوار نیست و با اندک تحقیق و بررسی نگات خوبی به دست خواهد آمد.
این کتاب حاصل تلاش و کوشش ملا احمد نراقی (ره) است .
در کمال تعجب ، بنده مفلوک و روسیاه حق تعالی هم راهی این سفر عظیم گشته .
قطره ای کدر و تاریک در اقیانوسی روشن و بی کران تحت انوار معرفت و شفاعت خورشید عالم ، مولی امام الحسین بن علی روحی لک الفداک سلام الله علیهما
ان شاالله روزی همه دلسوختگان و عاشقان شود این سفر عظیم از خود به خدای جل جلاله
رفتی و از تو فقط عطر تو آمد به خیام
بعد از آن مانده تو را این همه دل چشمبهراه
کاروانها همه آهنگ زیارت دارند
هر که دارد هوس کربوبلا بسمالله
اربعین است و جهان دل به غمت میبندد
اشک محراب طواف حرمت میبندد
اربعین آمده و عطر محرم با اوست
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
اربعین شد دل ما در سفر کربوبلاست
ای نسیم سحر! آرامگه یار کجاست؟
باز در دل غم مولای غریب است مرا
اربعین است و غم شیب خضیب است مرا
اربعین است و جهان یکسره هیئت شده است
حرم یار مهیای زیارت شده است
اربعین شوق حضوریست که جابر دارد
کربلا بار نخست است که زائر دارد
امروزو باید خوب بسازم تا وقتی به پایان روز رسیدم از خودم راضی باشم
از خدا کمک می خوام برای ساختن هر چه عالی تر امروز :)
تلاش و تلاش و تلاش برای ساختن
درسته که مدتهاست با مشکلات فراوان و خیلی سختی مواجه شدم اما تلاش می کنم که بتونم روزهامو خوب بسازم .
از ساختن امروزها ، گذشته ای با افتخار و آینده ای روشن نسیبمون می شه :)
#تلاش #زندگی #مجاهدت
از صبح که بیدار شدم ، حس و حال منفی همونایی که به شدت ازشون متنفرم اومدن سراغم
و تا غروب آفتاب کماکان داشتن آزارم می دادن ، تصمیم به استحمام گرفتم و رفتم حمام :)
انگار که همه اون فکرای بدُ با آب پاک الهی ، شستم و دورشون کردم ، در نهایت یه نفس راحت کشیدم .
بعد از دیدن چرخ (4سیما ساعت 7) رفتم بیرون برای خرید مایحتاج منزل و در نهایت روز شنبه ای که نزدیک بود سیاه باشه رو
خاکستری نزدیک به سفید ثبت کردم در تقویم برای همیشه
شنبه ی 30 آبان 94 خداحافظ برای همیشه