مَـــردُمک

مردمک شرحی است از روزگار که در دالان مجازی روایت می شود

روزنوشت ده + دلانه

دل می گیرد از بعضی حرف ها ، از آدم هایی که اصلا انتظارشم را هم ندارم و این برام خیلی سخته ، هضم رفتار دیگران برای واقعا سخته ، مدتهاست به این نتیجه رسیدم ، که واقعا تنهام ، ادراک من از جهان و آدم ها با خیلی ها شاید میلیاردها نفر متفاوته و قسمت بغرنج مسئله دقیقا اونجاست که آدم های نزدیکم شامل اون دسته هستن ، روزی که گذشت رو با ورزش که در ساعات پایانی بود سپری کردم و حس خوب و خوشحال کننده ای بهم دست داد ، حس می کنم شرایط من رو به عنوان یک جوان ، خانواده ام درک نمی کنن ، نیازهای من تا حد زیادی نادیده یا بهتره بگم اصلا دیده نمی شن ، توقع من هم کمی بالاست ! 

این روزها در مسیر جدیدی قرار خواهم گرفت که جریان رو کمی تغییر خواهد داد اما در نهایت بر می گردم سر خونه اول ، روزهای طلایی عمرم با سرعت باد در حال سپری شدن هستن و دریغ از دستاورد مفیدی ، اینکه تا کی عمر می کنم معلوم نیست ؛ اما حد اقل توی این مدت دارم سعی می کتم بیشتر با قرآن و مفاهیم دقیق و عمیقش و عترت آل الله ، انس بگیرم ، تا زمانی که ناغافل ، فرشته مرگ الهی بر من ظاهر شد و غافل گیرم کرد ، از خاسرین نباشم (البته تا حدی) 


قطعا مرگ حق همه ست 


من به عنوان یک جوان ، دغدغه زندگی و کیفیتش رو دارم اونم به شدت :) 

امیدم هر چند سوسو زنان 

اما توکل به خداست 

۱ ۱

زندگی به شرطِ ؟

بله ، زندگی به شرطِ چی ؟ 


این واژه زندگی با اون مفهوم وسیع که برای هر کسی یک جور معنا شده ، چقدر ارزش داره ، اصلا بهتر بگم معیار ارزش زندگی چیه ؟ با چند سرچ کوچیک توی وب و چندتا کلیک به صفحه هایی از تفسیر و تحلیل رسیدم ، زندگی واقعا چیه ؟ قطعا تنفس ابتدایی ترین نیازِ زندگی ست ، در هنگام تولد گریه مشترک نوزادان برای اولین نفسه ، که بهاش اشک ریختنه ، پس برای زندگی باید بها داد ، به مرور با رشد انسان و تعیین کیفیت همین زندگی ، ذره ذره در حال پرداخت بهاییم ، مثل سختی کشیدن های دوران تحصیل و یا کار کردن های سخت ، همه اینها برای زندگی کردنه ، که البته گاهی انسان دچار زیاده روی می شه ، شنیدین که می گن ، این کار یا فلان چیز ارزششو نداره که تو براش این کارو کنی ؟ 

این همون پرداخت بهاست برای : زندگی 

اگر ذهن ما رشد کرده باشه ، قطعا بهایی رو می پردازیم که در مقابل چیزی با ارزش مساوی یا حتا بالاتر بدست بیاریم . 

رشد ذهن از کجا حاصل می شه ؟ از درک مفاهیم و تفکر در مورد معنا ، من در روز بار ها و بار ها خودم رو تحلیل می کنم و عملکردم رو ، تا به یک الگوی ذهنی از خودم دست پیدا کنم ، چه کارهایی کردم و چی بدست آوردم ، کجاها سرم کلاه رفته و کجا ها زیرکی کردم ، دغدغه این روز های من رشده ، با مطالعه در آیات و روایات به این موضوع می رسم که خداوند رحمان ، انسان رو به رشد و کمال فرا خوانده و همه چیز رو در این مسیر براش مقرر کرده ، قرآن کریم ، با هدایتی که همراه خودش آورده به نوع بشر راه صحیح رشد رو نشون می ده و دائما انسان رو به تفکر و تدبر و تعقل دعوت می کنه و در همین خلال هم متذکرِ موضوعاتی هست که سبب گمراهی انسان می شن ، مطالعه عمیق قرآن خیلی چیزها به انسان یاد می ده و واقعا به درستی فرمودند که هر آنچه انسان نیاز داشته باشه در قرآن هست و نیاز واقعی انسان با قرآن رفع خواهد شد و سودمندترین چیز برای انسان آشنایی با قرآن و عمل به فرامین قرآن و عترت هست . 


دنبال راهی می گردم که ، زندگی من ، زندگی ای باشه که مدنظر قرآن و اهل بیت علیهم السلام باشه . 

متاسفانه با این خرد اندک و ایمان نصفه و نیمه ...

نیازمند دعای همه هستم 

۰ ۱

مناجات

خدایا تو می دانی فقط تو می دانی 

از همه چیز من با خبری و همه چیز در عالم مثل روز برایت روشن است 


تو از نیت های من با خبری ، از دلم هم ...

این ذره ناچیز در این هستی لایتناهی 

در این زمانه بی رحم و بی احساس 


مانده ام ، آری بی تو مانده ام در خودم 

در این زندان تن 

در این زندان دنیا و دست به زنجیر  نفسِ سرکشم 

مسیر من اگر به سوی تو نیست ، تو اصلاحش کن 


نشسته ام کنج اتاق 

چشم هایم خسته از دیدن دنیا 

نورت را در قلبم دوباره روشن کن 

آن سان که بر اولیای خودت روشن کردی 

مرا هم برسان به آن مقام محمود 


دست هایم رو به سوی آسمان توست 

با اندوهی ژرف 



۰ ۰

روز نهم + روز نوشت

خبر رسید که نتیجه آزمون ارشد در سایت قابل رویت گشته و من هم کاملا خونسرد و البته با دلی همراه با سیر و سرکه در حال جوشش البته با مقادیری ناچیز سوی لپ تاپ روانه شدم ، پس از چند لحظه دسته گل قند عسل بر روی صفحه نقش بست ... 

نه خوشحال بودم نه غمگین ، برای منی که در رشته دیگری و البته تقریبا مشابه رشته خودم اما با تفاوت های بسیار آزمون داده بودم و هیچ نخوانده بودم برایش ، نتیجه بدی به نظر نمی آمد ، واژه های تاثیر گذار رصد این رویداد این ها بودند : دوره های غیر روزانه / مجاز می باشید 


نگرانم کرد ، خانواده بیش از من پیگیر این نتیجه بودند و حالا من باید خبری نمی دونم نیمه خوب و یا نیمه بد را به اطلاع آنها می رسوندم 

بعد از افطار با چهره ای مابین شادی و غم در مقابل اعضای خانواده ظاهر شدم و خبر نیمه خوب را گزارش کردم ، خانواده از شدت شوق حاصل منُ تشویق کرده و تقاضای شیرینی نمودند :| 


ارشد هر چقدر هم خوب باشه ؛ این روزا حال منُ خوب نمی کنه ، این بی قراری ای که با هر ضربان می جوشه و میاد بالا .

پدرم اصرار به ادامه تحصیل داره و همچنین مادر ، شاید تصور می کنن مدرک بهتر یکی از فاکتور های زندگی بهتره ، شاید هم همینطور باشه . 

این روزها نداشتن درآمد ، خیلی آزار دهنده ست و خب مسلما من هم از این قاعده مستثنا نیستم ، رو راست بگم ، بی پولی بد دردیه 


اصرار مادر برای ازدواج در این روزها قوت بیشتری گرفته و مدام این موضوعُ متذکر می شن ، و من با خنده ای تلخ می گم : ((نه))

تصور چنین روزهایی از قوه تخیلم هم خارجه ، هر روز که بزرگتر می شم و کمی بیشتر درکم از جهان و خودم و همه چیز بیشتر می شه ، بیشتر می ترسم از این مسئولیت های کمر شکن بزرگسالی ، در اوج کودکی بزرگ بودن برایم به مصابحه با رانندگی و انجام کارهایی بود که در آن روزگار برایم هیجان انگیز بودن و امروز در طول روز بارها همان کارها را انجام می دهم و دریغ از آن شوق کودکی هایم ...

آینده هم شاید چنین باشد ، آروزهای امروز من روزمرگی های فرادیم ...


داشتن یک زندگی ایده آل و رویایی خواست خیلی هاست و من هم تا چند ماه پیش همینطور بودم ، اما امروز وقتی صحبت از زندگی اینده می شه ، تنها به این فکر می کنم که ، محتاج کسی نباشم و یک زندگی معمولی داشته باشم ، همپای اکثریت مردم باشم ، بزرگترین دغدغه ام اینه که فقط بتونم چیزهایی که خانواده خودم در آینده لازم دارن رو به سهولت براشون تهیه کنم ؛ خصوصا خانم همسر :) ، البته این ها بیشتر در رویای من هستن تا واقعیت ، واقعیت امروز جامعه مثل سوزن تمام این حباب های قشنگ و زیبا رو در کسری از ثانیه متلاشی می کنه ... 


باز سفره دلم باز شد .... 


۱ ۱

روز هفتم ماه مبارک + روزنوشت 4

بله ، رسیدم و رسیدیم به روز هفتم ، شاید برای خیلی ها به سرعت برق و باد گذشته باشه این یک هفته اما در مقابل قطعا کسانی هستن که این هفت روز براشون به اندازه هفت روز یا حتی بیشتر گذشته :| خداقوت به همه کسانی که بر خلاف کار سنگین و طاقت فرصا و گاهی زیر افتاب شدید این روزها ، روزه می گیرن با اینکه می تونن هزار و یک بهانه و دلیل بتراشن برای معاف شدن از مسئولیت روزه گرفتن ، همین جا می گم ، دمتون گرم 

***


دیروز خیلی سرم شلوغ بود ، مسئول دو تا کار بودم که هر کدوم نصف بیشتر روز زمان می برد ، اولی پیگیری اعتراض به کمیسیون ماده صد شهرداری (خدا نسیب کسی نکنه شهرداری رو) 

و دومی تعمیر کولر خودرو پدر بود که واقعا در طول روز گذشته منُ خسته کرد و بی حال و بی رمق چشم انتظار اذان بودم :) 

اما از روزه گرفتن لذت می برم ، کاهی باید ترمز کشید و توقف کرد و از مسیر دیگه ای رفت ، روزه هم همینطوره ، ترمز آدم رو در خیلی مسائل می کشه تا آدم طماع و تن پرور و شهوت ران و خلاصه که تمام رذایل دنیایی که سبب خسران می شوند ، رهایی پیدا کنه . 


نوشتن این پست دو ساعت طول کشیده از بس که هی رفتم و اومدم ، چقدر این فرزند ارشد بودن سخته :) 

۱ ۲

ورزش در ماه مبارک رمضان

از شروع ماه مبارک این دومین روزی بود که موفق شدم برم تمرین ، شب های رمضان صفای خاصی داره ، خلوتی خیابان ها و کوچه ها آخ آخ خیلی خوبه :) 


امشب نزدیک به هشت کیلومتر رکاب زدم که بیشترش خلاف جهت این باد شدید بود و حسابی منو به چالش کشوند ، من از رکاب زدن خلاف جهت بیشتر خوشم میاد چون سبب پیشرفت می شه و استقامت انسان هم به مراتب بیشتر می شه :) 


خودم و همه شما رو به ورزش توصیه می کنم ، به فرموده حضرت آقا ، جوان باید پویا و فعال در همه زمینه ها باشن ، من هم در حد توان در عرصه ای که توانش رو داشته باشم ، دستور شما رو لبیک می گم :) 


توی این ماه به دلیل ضعف بدن و خستگی خیلی ها ورزش رو کنار می ذارن ، باید عرض کنم که حتی با پیاده روی منظم و چه بسا کوتاه شما می تونید به تناسب بدنتون در این ماه کمک کنید چرا که بدن در موقعیتی خاص قرار داره و به سادگی می شه تربیتش کرد .


پس حتما یک ساعت پس از افطار امتحان کنید ، خیلی لذت بخشه :) 

التماس دعا 

۱ ۱

روزنوشت 3

هر روزی که از خواب پا می شم ، انگار که دنیا عوض شده تو اون لحظه ، هنوز با ماه مبارک سازگار نشدم ، وقتی تو یه محیط و شرایط جدید قرار می گیرم ، ذهنم پر می شه از اینکه ای کاش این کارُ انجام می دادم یا انجام نمی دادم ، ای کاش ها سرازیر می شن به سمت من ...

چند لحظه که می گذره دوباره شرایط برام به حالت عادی بر می گرده ، این روزها نگرانم و بی قرار ، دلیلشم نمی دونم توی ناخودآگاهم اتفاقاتی در حال وقوع هست که ازارم می دن ، انگار دچار یک بحران شدم که فقط خودم ازش مطلعم !


***

با حجمی از علاقه مندی ها و کارهایی که ازشون لذت می برم مواجه شدم که البته خیلی هاشون در حد علاقه باقی خواهند موند چون بسترشون برام فراهم نیست ، اگر در جوانی و حالا که نیرو و توانش رو دارم نتونم انجامشون بدم با این فرض که سنم بالاتر هم بره ، دیگه هیچ لذتی برام ندارن .

این علاقه مندی شاید برای خیلی ها ساده و در دسترس باشه اما برای من خیلی سخت و دور از دسترسن :( 


***


شکر خدا تونستم در چالشی که برای خودم در نظر گرفتم به روز چهارم برسم و این یعنی موفقیت :) خوشحال کننده ست برام این 4 روز که به برکت ماه مبارک رمضان اتفاق افتادن ، خدارُ شکر برای همه تعمت ها 


***


ماجرای بعدی من ، مربوط به این می شه که خیلی در مقام مقایسه قرار می گیرم ، مدام با خودم کلنجار می رم که اگر اون اتفاقی که حالا به نظر ایده آل بود تو زندگی من می افتد من الان چطوری بودم ؟ گاهی هم مقایسه با دیگران ، صادقانه دارم می نویسم ، نقاط ضعفم رو باید شناسایی کنم و در صورت توان ، ازشون نقطه قوتی بسازم ، بی شک جهان ما دیگه لحظه ای ثبات نداره و دائما در حال تحوله ، بیشترین چیزی که این روزها ازارم می ده از بین رفتن اخلاق و عوض شدن اصول بنیادی انسان هاست که به بهانه هایی مثل پول و شهرت و یا حتی شهوت ، ارزش های والارُ زیر پا می گذارن ، در هر طیف از جامعه از مذهبی گرفته تا بی دین و تا کسانی که با ترویج فساد قدم تو خیابون می ذارن ، یاد این مصرع افتادم که : از دیو و دد ملولم و انسان آرزوست !


خوشحالم که مسلمانم و شیعه ، کمترین بهره این نعمت ، داشتن راهه ، اینکه خداوند هدایت گر انسانه نه نفس و شیطان ، خودم تجربه کردم ، هر جایی آسیبی بهم رسید برای این بود که از مسیر منحرف شده بودم و مادامی که در جاده خداوند و قرآن و اهل بیت علیهما سلام حرکت می کردم از تمام گزند ها و آسیب ها در امان کامل بودم ، شکر خدا که این برام یقین شده . 


۲ ۰

شبانه

شبانه های من ، متفاوت است 

سکوت می کنم و به آدم ها فکر می کنم ، به خودم به آینده ، راستش حقیقتی که پیش روی من است بیشتر خاکستری ست ، وقتی از معجزه فاصله بگیرم و از خوشبینانه رصد کردن آینده ، تمام آنچه می ماند ، انسانی در هم شکسته از فشار همه چیز حتی چکه های شیر سینک !


من خوبم ، آسمان صاف است و ماه نورش را روی زمین می ریزد به امید اینکه کسی آن را بردارد و کاری بکند 

وارد روز چهارم رمضان المبارک شدیم ، روزی که گذشت ، همراه بود با کار فراوان و خستگی مفرط از کار ، تمیز کردن اساسی دوچرخه از روغن های خشک شده ی سالهای پیش و زخمی شدن چند جای دستم ، حکایت از ان دارد که من ، با وجود سختی ها و مشقت ها برای رسیدن به علاقه ام ، جنگیده ام :) 


باقی اش بماند برای بعد 

۱ ۰

روزنوشت 2

دیروز 60% کارهایی رو که در نظر گرفته بودم برای انجام دادن ، رو با موفقیت انجام دادم این یک موفقیت کوچولو و زودبازده هست و باعث شادی می شه :) 

در طول روز با هزاران مانع روبرو می شم تا به برنامه م  نرسم ، اما تلاشم رو می کنم تا لیستی که برای خودم در نظر گرفتم رو تا جایی که ممکنه با انجام برسونم 

***


دیروز رفتم بهشت زهرا (س) ، اگر بطلبن شهدا کار هر هفته پنجشنبه عصر من تا بعد از نماز جماعت ، نفس کشیدن تو همین بهشتــــه 

آرامش حقیقی و معنویت خالص رو می شه در کنار مزار ستاره ها پیدا کرد ، هر بار که بر می گردم از نو متولد می شم این احساس درونی هیچوقت از من مخفی نمونده ، سلام دادن به یاران اباعبدالله (ع) لذت وصف ناپذیری داره و این سالهای اخیر که مهمان های جدیدی به بهشت اضافه شدن ، مدافعین مظلوم حریم ولایت ، کاش آنچه که در قلبم حس می کنم رو می شد بنویسم اما حیف که زبان دل ، ترجمه شدنی نیست . 


***

مشکلات زیادی دارم اما بی شک نباید متوقف بشم 

به قول خانوم انارماهی  :


امام علی علیه السلام : 

با ارجاع نیازها به خدار آنها را برطرف ساز تا درب های رحمت برایت باز شود


خیلی برام سخته مواجهه با چالش های زندگیم که به نوعی خیلی هاشون کمر به نابود کردن من بستن .

***

سه روز از چالش بیست روزه رو پشت سر گذاشتم و از خدا می خوام کمکم کنه تا بتونم هفده روزِ باقی مانده رو هم به سلامت به پایان ببرم و این راه تداوم پیدا کنه الی الابد :) 

***

سلام بر امام عزیزم صاحب الزمان (عج)



۰ ۰

روزنوشت 1

بیدار شدم از سر و صدای مستاجر :|

در بسترم هی اینور و اونور چرخیدم تا بتونم حداقل چند دقیقه خوب بخوابم اما موفق نبودم ، امروز روز دوم برای منه ، کلی کار دارم که باید انجامشون بدم مهم ترین اونها رسیدن به سیر مطالعاتی قرآنی هستش که درجه اولویتش برام یک هست و بعدش رسیدگی به کارهای خونه و خصوصا اتاقم ، مثل گردگیری و جارو کشیدن ، مرتب کردن کتاب ها و لباس ها و اتو کردن لباس هایی که تازه شسته شدن 

یه چک لیست تهیه می کنم از کارهایی که باید امروز انجامشون بدم و می زنم روی دیوار و پس از انجام هر کدوم باید تیک بزنم :) که یعنی من موفق شدم و رسیدم به هدف 


امیدوارم این ماه رمضان کم کم بتونم به دسته مومنین واقعی نزدیم بشم و بتونم کسی بشم که مدنظر خداست ، ان شاالله 

امید که قدر لحظات زندگی را بدانم و از هر لحظه بری رشد و پر گرفتن بهره ببرم 

۰ ۰
متن زندگی باید ولایت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) باشد.

به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‏تر است زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است (۳۰)

مردمک می خواهد ، پاک باشد و پاک بماند و ثابت قدم در راه رستگاری.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان