مَـــردُمک

مردمک شرحی است از روزگار که در دالان مجازی روایت می شود

برای خودم که ... بماند فعلا

یادمه پدربزرگم ﺷﺐ‌ﻫﺎ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﺩ، ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ:ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ‌ﯼ ﯾﮏ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺻﺒﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﯽ‌ﺑﻨﺪﻡ.
ﺍﻭ ﺣﺮﯾﺺ ﻧﺒﻮﺩ.ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ. ﭘﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺝ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ.ﺍﻣﺎ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ: ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﺧﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺭﯼ.
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺒﮏ ﺍﻭ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ، ﺑﻪ ﯾﺎﺩ او، ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻣﯽ‌ﺩﺍﺭﻡ.ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ، ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﻢ ﭘﺪﺭ بزرگم ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﺧﺮ ﺍﺳﺖ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﯾﺎ ﺑﺪﯾﻬﯽ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﯿﺎﯾﺪ.ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ.ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺣﺮﻑ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ.اﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﺍﺑﺮ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﻣﻪ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻓﻠﮏ ﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ‌ﺍﯼ،ﺣﺮﻓﯽ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﺑﺮﺧﯿﺰﯼ.
ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ: ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ…
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ که کار میکنم ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣیشوم، ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﻢ:ﺑﺎﺷﻪ.ﻓﻘﻂ ﯾﮏ دقیقه بیشتر کار میکنم.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﻢ ﻭ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﺳﻮﺯﻧﺪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ ﺑﯿﺸﺘﺮ.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﺩﻩﺭﻭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ: ﯾﮏ قدم‌ ﺑﯿﺸﺘﺮ.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ:ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ «ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ» قانون زندگی ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﻢ،ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺭﻡ.
ﭘﺪر بزرگم ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﯿﻦ ﮔﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﻪ ﺟﺴﻤﺖ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ، ﻧﻪ ﺗﻮ…
همین الان به خودتون فکر کنید، هدف هاتون چه چیزهایی هستن، چه قدر راه دارید تا بتونید بهشون برسید؟ ما وقتی به هدف هامون نزدیک میشیم که یادمون باشه که اجازه تسلیم شدن نداریم :) ممکنه درست یک قدم با موفقیت فاصله داشته باشیم، اما توی همون یک قدم تسلیم بشیم و دیگه هیچوقت به آرزومون نرسیم. تا حالا چند بار پیش اومده که زودتر از چیزی که باید دست از تلاش کشیدین و نتیجه اش این بود که به آرزوی بزرگتون نرسیدین؟
در بیشتر مواقع بزرگترین رمز موفقیت کمی تلاش بیشتره

۵ ۱

پسا کنکور

روز های پسا کنکورِ من 


در نهایت دیروز جمعه هفتم خرداد نود و پنج ، آزمون کارشناسی ارشد رو هم دادم و آسوده خاطر شدم از بابت کنکورهایی که براشون چوب خط می زدم !

روزهای پسا کنکور اگر چه سخت اما می گذرند ، جوانی ذره ذره آب می شود جای خودش رو به میان سالی می ده و سوالی که هر روز از خودم می پرسم : دستاورد عمر و زندگی ت چی بوده تا حالا ؟ 

چهره ام در هم می شکند و زمان می ایستد ، واقعا تا به امروز من چه دستاوردی داشتم ؟ سکوت همه جا را فرا می گیره و من خشکیده در زمان 

بسیار جوان هایی را می شناسم که واقعا در سن و سال من ، چه افتخاراتی و چه امتیازاتی در بسیاری از ابعاد بدست آوردن ، اما من ...

با یه حساب و کتاب ساده ، به راحتی می تونم بگم که من جا موندم .


این شکست ... آسان نیست .

۰ ۰

به نام تو و به یاد تو

بسم الله الرحمن الرحیم 


اصل مطلب ، دلم برای شهدا تنگ شده است ، نه از باب دوری بلکه از باب فاصله 

این روزها وقتی خودم را درونم را تحلیل می کنم ، نتایج رضایت بخش نیستند . 


یک جای کار می لنگد... 

از نماز ، از اخلاق ، از عمل 


باید بنشینم جلوی آینه ، فقط خودم را ببینم با ذره بین ، سیاهی ها را پیدا کنم ، دستمال اصلاح را با ها های معطر به صلوات بر سیاهی های وجودم بکشم و پاکشان کنم . 

باید بگذرم از سیاهی های به ظاهر سفید یا سفید های در باطن سیاه !

دنیا را باید سفر کرد چه در زمان و چه در مکان ، یک جا ماندن برای انسان خوب نیست ، کدرش می کند ، غبارآلودش می کند ، شاید بشود لانه کلاغ های وحشتناک 

از اینجا که من ایستاده ام تا خدا فاصله هاست ، اما می روم به سوی او ، خودم را به آب و آتش می زنم تا در مسیر او باشم و بمانم .

گاهی زمینی شدنم کار دستم می دهد ، به خودم که می آیم ، در میابم که دوباره دور شدم از جاده اصلی ، بر می گردم و دوباره شروع می کنم .

این زیرکی انسان خواهد بود که در مسیر به حرف هیچ گمراهی گوش ندهد و فقط آیه آیه تا خدا پیش برود .


من یک انسان در قرن 21 میلادی در قرن 14 قمری با همه ابزارهای رسیدن به خدا و با همه دانش استفاده از ابزارها ، گاهی مسیر را اشتباه می روم. 


گاه ابلیس می شوم بی تو
گاه جبریل می شوم با تو
من نمی دانم این که من دارم
به تو نزدیک می شوم یا تو
چه کسی از مسیر گمراهی
داده ما را نجات؟... آقا تو
تو مرا با ولایتم کردی
آمدی و هدایتم کردی


شاعر: علی اکبر لطیفیان


۰ ۰

تحلیل و بررسی

امروز اول هفته ست ، برای خودم برنامه ریزی روزانه داشتم و تا حالا اصلا نتونستم هیچ کدومو انجام بدم ، به شدت از خودم دلگیرم 

به شدت ...

محیط برام تکراری و آزار دهنده شده ، چقدر خوب می شد منم توانایی هجرت کردن داشتم ؛ اونوقت می رفتم یه جایی که بتونم راحت و با آرامش زندگی کنم و رشد کنم . 


با توجه به شاخص ، رشد معنوی من در سال های اخیر بدون تغییر بوده در عمل ، اما در کسب دانش رو به رشد بوده ، چه فایده !


با توجه به شاخص ، رشد تحصیلی و علمی من در سالهای اخیر دارای رشد با شیبی نه چندان مطلوب رو برو بوده .


با توجه به شاخص ، رشد کیفی عمومی زندگی من در سالهای اخیر نزولی بوده 


با توجه به شاخص ، نرخ بروز کمالات و شایستگی ها در من صفر بوده . 


دقیقا با توجه به توضیحات بالا ، یک انسان محسوب می شم که فقط آلاینده ست !

بلعیدن مقدار زیادی اکسیژن و دفع مواد زائد . 


کاش دلیل خلقت شخص خودم رو می دونستم :( 


۰ ۱
متن زندگی باید ولایت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) باشد.

به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‏تر است زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است (۳۰)

مردمک می خواهد ، پاک باشد و پاک بماند و ثابت قدم در راه رستگاری.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان