مَـــردُمک

مردمک شرحی است از روزگار که در دالان مجازی روایت می شود

روزنوشت دوازدهم

این روزها که می گذرد صدای گنجشککان حیاط ، خنکای بی روح کولر و اتاق نمیه نامرتبم مقابل چشمانم است . حس غریبی با روزگار روز به روز بیشتر می شود ، کمی غمگین ، کمی شاد ، بیشتر دلواپس و نگران و آشوبی دائم در دل ، مدام می ترسم از اتفاقی که شاید می خواهد بیافتد و مرا یکباره غافلگیر کند ، روزها به سادگی می گذرند و من انگار هر روز پیرتر می شوم ، بیشتر در رویا هستم و تصور خودم در رویاهایم ، رویاهایم زیبا هستند به قدری که وقتی به واقعیت باز می گردم شیرینی آنها زیر دندانم مانده و زبانم تلخی روزگار و حقیقش را می چشد ، شب ها ورزش می کنم و در آن زمان خوشحال ترینم ، برای خودم می نویسم ، عکس می گیرم ، قاب می بندم و از تماشا لذت می برم ؛ سعی ام بر این است بهشت زهرا(س) ی روز پنجشنبه و دیدار شهدا را از دست ندهم ، نماز مغرب و عشا را کنار ترپت متبرک آسمانی ها اقامه می کنم و دعا می کنم به حق این امامزادگان عشق ، عبادت نصفه و نیمه مرا هم بپزیرد ، در زندگی مادی ام چیزی ندارم ، که خودم برایش زحمت کشیده باشم و صاحبش شده باشم همه و همه از فضل الله است که به وسیله پدر و مادر برایم مهیا شده ، دائم در فکر آینده ام و هراسان از آنچه بر سر من خواهد آمد ، نه طریق آسمان می دانم و نه اهل جفایم ، شکسته بالی میان زمین آسمان ، پر می گیرم اما شکستگی ام مانع اوج می شود و خاک زمین جایگاهم ، از روزگار و مردمانش دل آزرده نیستم ، نقص اینجاست که من اهل اینجا نیستم و از سبک آمد و شد و نشست و خاست عده ای که کثیر شده اند بیزار ، پناه من بهشت زهرا(س) ست آنجا که دلشدگان یک به یک منادی هَل مِن ناصر یَنصُرنی مولا حسین الشهید (ع) را شنیدند و بی درنگ عازم دفاع شدند ، بی شک دامن اهل بیت (ع.س) آرام ترین جای دنیای من است ، اما بهشت را به بها دهند و به بهانه ندهند ، رسیدن به مقام شهید غیرممکن نیست ولی باید غیر ممکن های نفسم را ممکن کنم ، باید ترک کنم آلودگی ها را ... بماند که این جوان ، دلی چاک چاک و کوله باری پر از سیاهی دارد .


از چه می خواستم بنویسم و به کجا آمدم ؟؟ :| از هر چیز حلالش را می خواهم ، از همان هایی که خدا به خیلی ها چشانده ، دیده ام لبخندهایشان را بعد از چشیدن ها ، زیباست و دلربــا ، غریبه نیستید ، دلم خواست اما نمی توانستم و راستش هنوز هم نمی توانم به آنجا برسم ، حسرت دارد یا قبطه نمی دانم ، فکرش مرا آشفته می کند ، حرام این روزها ساده به دست می آید اما برای من همچو سیل جاری از آتشفشان است اولین تماس آخرین تماس من خواهد بود ، جانم ، روحم همه را به یک زبانه می سوزاند و خنده های شیطان را نسیبم می کند ، حلال اما در آن جزیره است که در دوردست ها می بینی اش و گاهی تلاش می کنی که نزدیکش شوی ، تلاطم روزگار و کوسه و نهنگ های قاتلش نمی گذارند به این سادگی ها به جزیره حلال برسی ، می دانی چی می گویم ؟ 

گاهی خسته می شوم و آب مرا غرق می کند . 

۱ ۱

روزنوشت 2

دیروز 60% کارهایی رو که در نظر گرفته بودم برای انجام دادن ، رو با موفقیت انجام دادم این یک موفقیت کوچولو و زودبازده هست و باعث شادی می شه :) 

در طول روز با هزاران مانع روبرو می شم تا به برنامه م  نرسم ، اما تلاشم رو می کنم تا لیستی که برای خودم در نظر گرفتم رو تا جایی که ممکنه با انجام برسونم 

***


دیروز رفتم بهشت زهرا (س) ، اگر بطلبن شهدا کار هر هفته پنجشنبه عصر من تا بعد از نماز جماعت ، نفس کشیدن تو همین بهشتــــه 

آرامش حقیقی و معنویت خالص رو می شه در کنار مزار ستاره ها پیدا کرد ، هر بار که بر می گردم از نو متولد می شم این احساس درونی هیچوقت از من مخفی نمونده ، سلام دادن به یاران اباعبدالله (ع) لذت وصف ناپذیری داره و این سالهای اخیر که مهمان های جدیدی به بهشت اضافه شدن ، مدافعین مظلوم حریم ولایت ، کاش آنچه که در قلبم حس می کنم رو می شد بنویسم اما حیف که زبان دل ، ترجمه شدنی نیست . 


***

مشکلات زیادی دارم اما بی شک نباید متوقف بشم 

به قول خانوم انارماهی  :


امام علی علیه السلام : 

با ارجاع نیازها به خدار آنها را برطرف ساز تا درب های رحمت برایت باز شود


خیلی برام سخته مواجهه با چالش های زندگیم که به نوعی خیلی هاشون کمر به نابود کردن من بستن .

***

سه روز از چالش بیست روزه رو پشت سر گذاشتم و از خدا می خوام کمکم کنه تا بتونم هفده روزِ باقی مانده رو هم به سلامت به پایان ببرم و این راه تداوم پیدا کنه الی الابد :) 

***

سلام بر امام عزیزم صاحب الزمان (عج)



۰ ۰

برنامه ریزی 95

می شینم پشت میز و روبروی لپ تاپ ، با جستجو توی سایت های مورد علاقه (BookMark) شروع به وبگردی می کنم ، از سایت های انگلیسی زبان بیشتر خوشم میاد ، چون خوشگل تر و زیباترن برای من ، در همین حین به برنامه ریزی برای سال نود و پنج هم فکر می کنم ، در سال نود و چهار اصلا موفق نبودم و سالم سراسر با شکست و ناکامی همراه بود ، در باب برنامه ریزی و رسیدن بهشون زیاد موفق نبودم اما همیشه دوست داشتم که با برنامه پیش برم ، مطمئنم یک روزی به اون حد می رسم که برای دقیقه دقیقه زندگیم برنامه داشته باشم . 


این روز ها مَنگ و گنگ هستم نسبت به محیط و اتفاقات ، نمی دونم جهت صحیح حرکت من باید کدوم سو باشه ، دستم به نوشتن نمی ره ، البته گاهی فکر می کنم که اصلا ننویسم بهتره ! انار ماهی گفتن ، بنویسید تا یاد بگیرید و مهارت پیدا کنید ، هر وقت از نوشتن خسته می شم یاد حرف ایشون می افتم و با خودم می گم حد اقل چند خطی بنویس 


سال نود و پنج رو باید خوب تر بسازیم . :)


I have not failed. I’ve just found 10,000 ways that won’t work
 Thomas A. Edison
۰ ۱
متن زندگی باید ولایت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) باشد.

به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‏تر است زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است (۳۰)

مردمک می خواهد ، پاک باشد و پاک بماند و ثابت قدم در راه رستگاری.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان