دلم پره و گرفته ، شاید مثل همیشه
هر صبحی که بیدار می شم امتداد روزهای قبله و با کمترین تفاوت ها ، هی دارم فکر می کنم اما به نتیجه ای نمی رسم راجع به خودم ، آینده من چه خواهد شد ؟ می گن کار و تلاش امروز آینده خوب برات میاره ، همین که این جمله به ذهنم خطور می کنه دوباره ناراحت می شم ، من فقط درس خوندم اونم کم و زیاد :( که تو این زمان و وضع جهان اصلا فایده و ارزش نداشت ، معلوماتم دارن از ذهنم پاک می شن به واسطه این وقفه یک سال و نیمه .
اصلا حالم خوب نیست این روزها ، این شب های روشن رمضان این شب های گرانسنگ قدر ، برای من شدن یه اتاق که بشینم و فقط فکر کنم به خودم و گذشته ام ، گذشته ای که هیچ دوست ندارم دوباره اتفاق بیوفته :( دعا می کنم و نماز می خونم اما انگار یک جا نه صد جای کار می لنگه ، خدا هست و شاهد ، با خودش شاید می گه از این خیری در نمیاد بذاریم به حالش خودش ، هی دو خودش بچرخه تا فرصتش تموم بشه و نوبتش سر بیاد ...
نمی دونم ، خسته ام از این دورِخودم چرخیدانای بی حاصل و بی ثمر ...