روزهای گرم تابستان و بی برنامگی های روزانه من ، همه و همه دست در دست می خواهند حال خوب را از من دریغ کنند . این روزها توان نوشتن ندارم بیشتر بلاگ دوستان را مطالعه می کنم ، معنای زندگی صفحه زیبای سطرهای سفید به شدت برایم دلنشین بود .
آفتاب به نیمه حیاط را هم رد کرده و الان دقیقا روی گیاهان است ، گل ناز و گل گندمی بیشتر گلدان های ما هستند در حیاط ، گل نازی که توی اتاقم بود رو هم به جمع اونها اضافه کردم برای اینکه در طول روز باید در حدود 6-7 ساعت در آفتاب باشد و آب زیادی هم نمی خواهد ، از پشت شیشه پنجره و در اتاقم به حیاط تماشایشان می کنم . یک حال خوبی دارد . در همین خط دید گلدانهای اتاقم را می بینم تا سرم می چرخانم به مقابل که صفحه بلاگ ظاهر می شود . روزهایم ساکن است اما یک جورهایی اگر سخت نگیرم قشنگ است ، قشنگی هایی موقت انگار روزهای پیش از طوفان را سپری می کنم . حدیثی دیدم از مولایم و سرورم امام حسن عسکری (ع) روحی فداک که فرمودند : دوراندیشی را حد و اندازهای است که اگر بیشتر شود ترس است. . از این رو تصور می کنم من این مدلی شدم و این ماجرا در روانم ریشه کرده که مداوم در حال فکر کردنم و فکرهای بی حاصل و بی نتیجه ...
نمی دانم دقیقا در این بحران جوانی برای حرکت و دوری از رخوت و سکون فکری و عملی چه کنم ؟ :(