شنبه ۲۲ خرداد ۹۵
شبانه های من ، متفاوت است
سکوت می کنم و به آدم ها فکر می کنم ، به خودم به آینده ، راستش حقیقتی که پیش روی من است بیشتر خاکستری ست ، وقتی از معجزه فاصله بگیرم و از خوشبینانه رصد کردن آینده ، تمام آنچه می ماند ، انسانی در هم شکسته از فشار همه چیز حتی چکه های شیر سینک !
من خوبم ، آسمان صاف است و ماه نورش را روی زمین می ریزد به امید اینکه کسی آن را بردارد و کاری بکند
وارد روز چهارم رمضان المبارک شدیم ، روزی که گذشت ، همراه بود با کار فراوان و خستگی مفرط از کار ، تمیز کردن اساسی دوچرخه از روغن های خشک شده ی سالهای پیش و زخمی شدن چند جای دستم ، حکایت از ان دارد که من ، با وجود سختی ها و مشقت ها برای رسیدن به علاقه ام ، جنگیده ام :)
باقی اش بماند برای بعد