سه شنبه ۱ تیر ۹۵
دو سه روزه که حسابی دلم گرفته و دل و دماغ هیچ کاریُ ندارم و هیچ ...
گاهی واقعا خسته می شم از این شرایط و محیط و همه چیز ، می گم خدایا حالا که مقرر کردی تو این زمان باشم پس تقاضا می کنم به درگاهت که صبر و تحملش رو هم بدی ، مدت هاست دوست دارم با کسی حرف بزنم (البته نه هر کسی) اما خب چه کنم که نیست محرم رازی :(
دلم پر و گلوم مثل سنگ ، خیلی چیزارو هم نمی شه اینجا بیان کرد ،
بی همزبونی خیلی سخته ، ان شاالله هیچ کسی تو این عالم بی همزبون نباشه :(
کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
که گشته ام ز غم و جور روزگار ، ملول
+ تعیین رشته ارشد هم تو این گیر و دار اضافه شده