مَـــردُمک

مردمک شرحی است از روزگار که در دالان مجازی روایت می شود

یا حضرت رقیه

در منتهای قرن آشوب 

دست به دامان شماییم 


من که در این عالم تنهایم 

فقط با یاد خدا و اهل بیت و خاندان نبوت (ص) آرام می گیرم 

جوانی ام نذر شما باشد 

جوان خوبی نیستم اما محب شما هستم . 


شاید روزی بالی برای پریدن به این بی مقدار عنایت کردین 

۰ ۰

کربلا

دلم کربلا می خواد ...

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ


۰ ۰

آدمی را آدمیت لازم است

اکنون چون آدمی بالغ شد و عقل او کامل شد بازی نکند و اگر کند از غایت شرم پنهانی کند تا کسی او را نبیند.این علم و قیل و قال و هوسهای دنیا باد است و ادمی خاک است و چون باد با اب و خاک امیزد هرجا که رسد چشمها را خسته کند و از وجود او جز تشویش حاصلی نباشد.اما اکنون اگر چه خاک است به هر سخنی که میشنود میگرید اشکش چون اب روان است 

۰ ۰

دوستان نابکار و بی خرد

مدتی است با گروهی از دوستان ( از حیث ارتباط و سلام علیک همیشگی ) که از بیخ تشیع و مذهب را ، حتی از هر نوع را به استهزاء و تکذیب می کشانند روبرو شده ام ، بحث می کنم و تبادل ، دوتا آنها می گویند و دوتا من ، مشکلشان ، مشکلات جامعه است می گویند اسلام این است !!!


بی خردند و بی حساب ، دلسپرده پهلوی مفلوک و مخلوع و در به در 

از اوی جنایتکار بتی ساخته اند قدیس و دلسوز مردم !!!


دلم می خواهد دانشم در این حوزه آنقدر قوی باشد که هیچ شبهه ای را از قلم نیاندازم و با یقین حاصل از قلب و ایمانم جوابشان را بدهم .


امام هدی ، امام مهدی عج عزیز ما ، سلام علیکم 


ای ذخیره انبیا و اوصیا 

ای عظمتی که در بیان من نمی گنجید 


این روزها بیشتر از هر روز دیگر ، حس می کنم تنهایی شما را ، هستند دوستان شما قبول ، اما دشمنانتان نیز کم نیستند .

فدای شما بشوم مولای آخرالزمان 

ای کاش زودتر هر چه زودتر غیبتتان پایان بیابد و دل ما به نور شما وعده الهی روشن گردد .


دارند حق همه را حتی حق الله را از بیخ می کنند . 

دعایمان کنید مثل همیشه و این روزها بیشتر .

دوستت دارم ،


با احترام و عشق 

 جوانی که دوست دارد شیعه واقعی شود 

۱ ۰

الحمدالله

خدایا بر همه آنچه عطا کرده ای شکر و برای هر آنچه که از من ستاندی هم شکر 


عاقبت خیر من در گرو فرمانبرداری و اطاعت از توست 


مرا در این منزل فانی یاری ساز تا به شادی بر دیار باقی پای نهم 

۱ ۰

؟

پر از حرفم 

پر از غوغا 

نمی دونم چه باید کرد ، خوشبحال کسایی که دارن از وقتشون به بهترین شکل بهره می برن و در آخر اونا هستن که سعادتمند می شن .

ماه هاست که شاید سال هاست که دیگه زندگیم بی کیفیت شده و همش به فکر اینم که آینده من با این شرایطی که دارم چگونه خواهد بود ؟

البته اونقدر هم برام دغدغه نیست ، یه مشکل خیلی خیلی بزرگ دارم که منشا تمام بی حاصلی هامه ، اگر خدا زودتر برطرفش کنه خیلی خوب می شه 

اما نمی دونم چرا همیشه تو هر زمینه ای من یا آخر لیستم یا اصلا نیستم !!!

دلخوری هام جمع شدن تو دلمُ سنگینی می کنن ، یه قول و قراری با خودم دارم تا روزانه بتونم انجامشون بدم بلکه یکم از تیرگی درون کم کنم . 

خیلی اوقات به این نتیجه می رسم که تیرگیِ درونم باعث شده تا خدا روشو ازم برگردونه .

نقد به عملکرد و منش و طرز فکرم خیلی وارده ، خودم می دونم ، اما گیر کردم تو یه شرایطی که جز صبر کاری نمی تونم انجام بدم ، مثل باتلاق هر چی تقلا کنی و بخوای خودتو بالا نگه داری داستان وخیم تر می شه و تمام نیرو و تلاشت علیه خودت به کار گرفته می شه ، سالهای گذشته من دقیقا همینطور بود برای همین امروز به اینجا رسیدم . 


واقعا نمی دونم چرا من تو مسیرهایی وارد شدم که اصلا برای من نبودن ! چی باعث شد که من پا تو این راه ها بذارم که حالا دیگه راه برگشتی ندارن ، چون زمانُ از دست دادم ...


رویا م این بود که تو هر سنی هستم ، زندگی ای بر پایه ی دین و قرآن داشته باشم ، همه چی طوری باشه که رضایت خدا درش باشه ولی حالا در اواسط جوانی با یه نگاه به گذشته می بینم شکست بزرگی داشتم. آینده ای پیش رومه که اونم چندان تعریفی نخواهد داشت چون هنوز خیلی از خطاها و اشتباهات در گذشته ثمرشون رو ندادن و دونه دونه دارن رو می شن برام . 


نوشتن این مطالب برای هیچ کسی جذابیت نداره ، می دونم ، اینا خط خطی های منه ، برای دل خودم ...

دلم درمان آسمانی می خواهد ...

۰ ۰

به نام تو و به یاد تو

بسم الله الرحمن الرحیم 


اصل مطلب ، دلم برای شهدا تنگ شده است ، نه از باب دوری بلکه از باب فاصله 

این روزها وقتی خودم را درونم را تحلیل می کنم ، نتایج رضایت بخش نیستند . 


یک جای کار می لنگد... 

از نماز ، از اخلاق ، از عمل 


باید بنشینم جلوی آینه ، فقط خودم را ببینم با ذره بین ، سیاهی ها را پیدا کنم ، دستمال اصلاح را با ها های معطر به صلوات بر سیاهی های وجودم بکشم و پاکشان کنم . 

باید بگذرم از سیاهی های به ظاهر سفید یا سفید های در باطن سیاه !

دنیا را باید سفر کرد چه در زمان و چه در مکان ، یک جا ماندن برای انسان خوب نیست ، کدرش می کند ، غبارآلودش می کند ، شاید بشود لانه کلاغ های وحشتناک 

از اینجا که من ایستاده ام تا خدا فاصله هاست ، اما می روم به سوی او ، خودم را به آب و آتش می زنم تا در مسیر او باشم و بمانم .

گاهی زمینی شدنم کار دستم می دهد ، به خودم که می آیم ، در میابم که دوباره دور شدم از جاده اصلی ، بر می گردم و دوباره شروع می کنم .

این زیرکی انسان خواهد بود که در مسیر به حرف هیچ گمراهی گوش ندهد و فقط آیه آیه تا خدا پیش برود .


من یک انسان در قرن 21 میلادی در قرن 14 قمری با همه ابزارهای رسیدن به خدا و با همه دانش استفاده از ابزارها ، گاهی مسیر را اشتباه می روم. 


گاه ابلیس می شوم بی تو
گاه جبریل می شوم با تو
من نمی دانم این که من دارم
به تو نزدیک می شوم یا تو
چه کسی از مسیر گمراهی
داده ما را نجات؟... آقا تو
تو مرا با ولایتم کردی
آمدی و هدایتم کردی


شاعر: علی اکبر لطیفیان


۰ ۰

تحلیل و بررسی

امروز اول هفته ست ، برای خودم برنامه ریزی روزانه داشتم و تا حالا اصلا نتونستم هیچ کدومو انجام بدم ، به شدت از خودم دلگیرم 

به شدت ...

محیط برام تکراری و آزار دهنده شده ، چقدر خوب می شد منم توانایی هجرت کردن داشتم ؛ اونوقت می رفتم یه جایی که بتونم راحت و با آرامش زندگی کنم و رشد کنم . 


با توجه به شاخص ، رشد معنوی من در سال های اخیر بدون تغییر بوده در عمل ، اما در کسب دانش رو به رشد بوده ، چه فایده !


با توجه به شاخص ، رشد تحصیلی و علمی من در سالهای اخیر دارای رشد با شیبی نه چندان مطلوب رو برو بوده .


با توجه به شاخص ، رشد کیفی عمومی زندگی من در سالهای اخیر نزولی بوده 


با توجه به شاخص ، نرخ بروز کمالات و شایستگی ها در من صفر بوده . 


دقیقا با توجه به توضیحات بالا ، یک انسان محسوب می شم که فقط آلاینده ست !

بلعیدن مقدار زیادی اکسیژن و دفع مواد زائد . 


کاش دلیل خلقت شخص خودم رو می دونستم :( 


۰ ۱

جمعه صبح استثنایی

امروز صبح 

با تاخیر فراوان چشمانم رو باز کردم ، روی زمین کنار بخاری خوابیده بودم با کلی خواب های عجیب و غریب بی ربط به هم 

ساعت ده و سی دقیقه ، تو ذهنم فکر کردم اگر بتونم حمام برم بد نیست ، اما از طرف مقابل هم یه حسی مانع می شد ، دقیقا داشتم تنبلی می کردم ، اما در نهایت تصمیم گرفتم که دوش بگیرم ، این کارم کردم ، خیلی خوب بود و با اینکه تاثیر داروهایی که دیشب خورده بودم هنوز هم توی تنم بود اما متوقف نشدم و دوش گرفتم .

ساعت 11:20 دقیقه 


رفتم برای صبحانه 

گزینه ای پیش روم : تخم مرغ ، عسل و پنیر و حلوا شکری عقاب ...

دلم شیر هم می خواست ، توی سوپر مارکت بعد از برداشتن شیر از یخچال ، چشمم به ساقه طلایی ها خورد ، یک ساقه طلایی هم به سبد اضافه کردم .


صبحانه رو با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کردم ، شیر در لیوان و ساقه طلایی و عسل و ... 

میل شدند ، لپ تاپ روشن می شود ، شروع چک کردن اعلانیه ها(Notifications) از میل تا کانون و صفحه های مجازی اینستاگرامی 

یکهو و خیلی خردمندانه تصمیم می گیرم ، امروز صبح را در بلاگ عزیزم بنویسم . 


امروز حس می کنم حالم بهتر است . امروز سعادت خوب بودن را دارم . 


برای این حال خوب ، از خداوند سپاسگزارم . 

+دعا برای حضرت عشق مولا صاحب الزمان عج روحی لک فداء 


بسم الله الرحمن الرحیم


اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن 
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ 
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ 
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً 
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا


۱ ۰

دلتنگی

لعنت به بغض های نیمه شب 

۰ ۰
متن زندگی باید ولایت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) باشد.

به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‏تر است زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است (۳۰)

مردمک می خواهد ، پاک باشد و پاک بماند و ثابت قدم در راه رستگاری.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان