مَـــردُمک

مردمک شرحی است از روزگار که در دالان مجازی روایت می شود

کوی محبت

من سکوت می کنم و دل می سپارم به حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) و ذریه پاک و نورانی و عرشی ایشان 





مدت زمان: 1 دقیقه 46 ثانیه 



۳ ۱

روزنوشت 6

دلم پره و گرفته ، شاید مثل همیشه 

هر صبحی که بیدار می شم امتداد روزهای قبله و با کمترین تفاوت ها ، هی دارم فکر می کنم اما به نتیجه ای نمی رسم راجع به خودم ، آینده من چه خواهد شد ؟ می گن کار و تلاش امروز آینده خوب برات میاره ، همین که این جمله به ذهنم خطور می کنه دوباره ناراحت می شم ، من فقط درس خوندم اونم کم و زیاد :( که تو این زمان و وضع جهان اصلا فایده و ارزش نداشت ، معلوماتم دارن از ذهنم پاک می شن به واسطه این وقفه یک سال و نیمه . 

اصلا حالم خوب نیست این روزها ، این شب های روشن رمضان این شب های گرانسنگ قدر ، برای من شدن یه اتاق که بشینم و فقط فکر کنم به خودم و گذشته ام ، گذشته ای که هیچ دوست ندارم دوباره اتفاق بیوفته :( دعا می کنم و نماز می خونم اما انگار یک جا نه صد جای کار می لنگه ، خدا هست و شاهد ، با خودش شاید می گه از این خیری در نمیاد بذاریم به حالش خودش ، هی دو خودش بچرخه تا فرصتش تموم بشه و نوبتش سر بیاد ... 


نمی دونم ، خسته ام از این دورِخودم چرخیدانای بی حاصل و بی ثمر ... 

۱ ۰

همه چیز من فدای شما

امشب حالم خوب نبود و ختم به خیر هم نشد ، بگذریم ... 


توسل می کنم به بانوی دو عالم صدیقه طاهره ، حضرت فاطمه الزهراء (س) 


دستم خالی ست حضرت مادر ، افتخار سیادت ندارم و بالعکس وجودم مایه ی شرمساری ست :( 


چشم من به دعای شماست ، مادر شهدای گمنام 


۱ ۱

تعیین رشته :)

بالاخره امروز پس از پشت گوش انداختن های مکرر ، موفق شدم برای ارشد ، رشته هایی رو انتخاب کنم ، همه رو هم از دم تهران زدم :) چندتایی هم شهرهای دیگه ، اما از اونجایی که رتبه م درخشان ترین بود ، شور خاصی در دلم داشتم . 


بنده خدا نفر اول آزمون ، چه استرسی داره :دی ، از همینجا خدمتشون سلام عرض می کنم و واقعا ممنونم برای مجاهدتشون در کسب این رتبه . 


تازه منتظریم نتیجه آزمون ازاد هم به دستمون برسه و یه شادی حسابی هم برای اون داشته باشیم . 


اما از شوخی گذشته ، این زندگی متزلزل من و تمام اتفاقات پیرامونم فرصت ها زیادی رو از من گرفتن و من فقط باید حواسم به چندتا موضوع باشه که زندگیم بیش از این خراب نشه ... 


دعـــــا کنید ...

۳ ۲

بی همزبون

دو سه روزه که حسابی دلم گرفته و دل و دماغ هیچ کاریُ ندارم و هیچ ...

گاهی واقعا خسته می شم از این شرایط و محیط و همه چیز ، می گم خدایا حالا که مقرر کردی تو این زمان باشم پس تقاضا می کنم به درگاهت که صبر و تحملش رو هم بدی ، مدت هاست دوست دارم با کسی حرف بزنم (البته نه هر کسی) اما خب چه کنم که نیست محرم رازی :( 

دلم پر و گلوم مثل سنگ ، خیلی چیزارو هم نمی شه اینجا بیان کرد ، 


بی همزبونی خیلی سخته ، ان شاالله هیچ کسی تو این عالم بی همزبون نباشه :(


کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم 

که گشته ام ز غم و جور روزگار ، ملول 


+ تعیین رشته ارشد هم تو این گیر و دار اضافه شده 




۱ ۱

روزنوشت ده + دلانه

دل می گیرد از بعضی حرف ها ، از آدم هایی که اصلا انتظارشم را هم ندارم و این برام خیلی سخته ، هضم رفتار دیگران برای واقعا سخته ، مدتهاست به این نتیجه رسیدم ، که واقعا تنهام ، ادراک من از جهان و آدم ها با خیلی ها شاید میلیاردها نفر متفاوته و قسمت بغرنج مسئله دقیقا اونجاست که آدم های نزدیکم شامل اون دسته هستن ، روزی که گذشت رو با ورزش که در ساعات پایانی بود سپری کردم و حس خوب و خوشحال کننده ای بهم دست داد ، حس می کنم شرایط من رو به عنوان یک جوان ، خانواده ام درک نمی کنن ، نیازهای من تا حد زیادی نادیده یا بهتره بگم اصلا دیده نمی شن ، توقع من هم کمی بالاست ! 

این روزها در مسیر جدیدی قرار خواهم گرفت که جریان رو کمی تغییر خواهد داد اما در نهایت بر می گردم سر خونه اول ، روزهای طلایی عمرم با سرعت باد در حال سپری شدن هستن و دریغ از دستاورد مفیدی ، اینکه تا کی عمر می کنم معلوم نیست ؛ اما حد اقل توی این مدت دارم سعی می کتم بیشتر با قرآن و مفاهیم دقیق و عمیقش و عترت آل الله ، انس بگیرم ، تا زمانی که ناغافل ، فرشته مرگ الهی بر من ظاهر شد و غافل گیرم کرد ، از خاسرین نباشم (البته تا حدی) 


قطعا مرگ حق همه ست 


من به عنوان یک جوان ، دغدغه زندگی و کیفیتش رو دارم اونم به شدت :) 

امیدم هر چند سوسو زنان 

اما توکل به خداست 

۱ ۱

زندگی به شرطِ ؟

بله ، زندگی به شرطِ چی ؟ 


این واژه زندگی با اون مفهوم وسیع که برای هر کسی یک جور معنا شده ، چقدر ارزش داره ، اصلا بهتر بگم معیار ارزش زندگی چیه ؟ با چند سرچ کوچیک توی وب و چندتا کلیک به صفحه هایی از تفسیر و تحلیل رسیدم ، زندگی واقعا چیه ؟ قطعا تنفس ابتدایی ترین نیازِ زندگی ست ، در هنگام تولد گریه مشترک نوزادان برای اولین نفسه ، که بهاش اشک ریختنه ، پس برای زندگی باید بها داد ، به مرور با رشد انسان و تعیین کیفیت همین زندگی ، ذره ذره در حال پرداخت بهاییم ، مثل سختی کشیدن های دوران تحصیل و یا کار کردن های سخت ، همه اینها برای زندگی کردنه ، که البته گاهی انسان دچار زیاده روی می شه ، شنیدین که می گن ، این کار یا فلان چیز ارزششو نداره که تو براش این کارو کنی ؟ 

این همون پرداخت بهاست برای : زندگی 

اگر ذهن ما رشد کرده باشه ، قطعا بهایی رو می پردازیم که در مقابل چیزی با ارزش مساوی یا حتا بالاتر بدست بیاریم . 

رشد ذهن از کجا حاصل می شه ؟ از درک مفاهیم و تفکر در مورد معنا ، من در روز بار ها و بار ها خودم رو تحلیل می کنم و عملکردم رو ، تا به یک الگوی ذهنی از خودم دست پیدا کنم ، چه کارهایی کردم و چی بدست آوردم ، کجاها سرم کلاه رفته و کجا ها زیرکی کردم ، دغدغه این روز های من رشده ، با مطالعه در آیات و روایات به این موضوع می رسم که خداوند رحمان ، انسان رو به رشد و کمال فرا خوانده و همه چیز رو در این مسیر براش مقرر کرده ، قرآن کریم ، با هدایتی که همراه خودش آورده به نوع بشر راه صحیح رشد رو نشون می ده و دائما انسان رو به تفکر و تدبر و تعقل دعوت می کنه و در همین خلال هم متذکرِ موضوعاتی هست که سبب گمراهی انسان می شن ، مطالعه عمیق قرآن خیلی چیزها به انسان یاد می ده و واقعا به درستی فرمودند که هر آنچه انسان نیاز داشته باشه در قرآن هست و نیاز واقعی انسان با قرآن رفع خواهد شد و سودمندترین چیز برای انسان آشنایی با قرآن و عمل به فرامین قرآن و عترت هست . 


دنبال راهی می گردم که ، زندگی من ، زندگی ای باشه که مدنظر قرآن و اهل بیت علیهم السلام باشه . 

متاسفانه با این خرد اندک و ایمان نصفه و نیمه ...

نیازمند دعای همه هستم 

۰ ۱

مناجات

خدایا تو می دانی فقط تو می دانی 

از همه چیز من با خبری و همه چیز در عالم مثل روز برایت روشن است 


تو از نیت های من با خبری ، از دلم هم ...

این ذره ناچیز در این هستی لایتناهی 

در این زمانه بی رحم و بی احساس 


مانده ام ، آری بی تو مانده ام در خودم 

در این زندان تن 

در این زندان دنیا و دست به زنجیر  نفسِ سرکشم 

مسیر من اگر به سوی تو نیست ، تو اصلاحش کن 


نشسته ام کنج اتاق 

چشم هایم خسته از دیدن دنیا 

نورت را در قلبم دوباره روشن کن 

آن سان که بر اولیای خودت روشن کردی 

مرا هم برسان به آن مقام محمود 


دست هایم رو به سوی آسمان توست 

با اندوهی ژرف 



۰ ۰

روز نهم + روز نوشت

خبر رسید که نتیجه آزمون ارشد در سایت قابل رویت گشته و من هم کاملا خونسرد و البته با دلی همراه با سیر و سرکه در حال جوشش البته با مقادیری ناچیز سوی لپ تاپ روانه شدم ، پس از چند لحظه دسته گل قند عسل بر روی صفحه نقش بست ... 

نه خوشحال بودم نه غمگین ، برای منی که در رشته دیگری و البته تقریبا مشابه رشته خودم اما با تفاوت های بسیار آزمون داده بودم و هیچ نخوانده بودم برایش ، نتیجه بدی به نظر نمی آمد ، واژه های تاثیر گذار رصد این رویداد این ها بودند : دوره های غیر روزانه / مجاز می باشید 


نگرانم کرد ، خانواده بیش از من پیگیر این نتیجه بودند و حالا من باید خبری نمی دونم نیمه خوب و یا نیمه بد را به اطلاع آنها می رسوندم 

بعد از افطار با چهره ای مابین شادی و غم در مقابل اعضای خانواده ظاهر شدم و خبر نیمه خوب را گزارش کردم ، خانواده از شدت شوق حاصل منُ تشویق کرده و تقاضای شیرینی نمودند :| 


ارشد هر چقدر هم خوب باشه ؛ این روزا حال منُ خوب نمی کنه ، این بی قراری ای که با هر ضربان می جوشه و میاد بالا .

پدرم اصرار به ادامه تحصیل داره و همچنین مادر ، شاید تصور می کنن مدرک بهتر یکی از فاکتور های زندگی بهتره ، شاید هم همینطور باشه . 

این روزها نداشتن درآمد ، خیلی آزار دهنده ست و خب مسلما من هم از این قاعده مستثنا نیستم ، رو راست بگم ، بی پولی بد دردیه 


اصرار مادر برای ازدواج در این روزها قوت بیشتری گرفته و مدام این موضوعُ متذکر می شن ، و من با خنده ای تلخ می گم : ((نه))

تصور چنین روزهایی از قوه تخیلم هم خارجه ، هر روز که بزرگتر می شم و کمی بیشتر درکم از جهان و خودم و همه چیز بیشتر می شه ، بیشتر می ترسم از این مسئولیت های کمر شکن بزرگسالی ، در اوج کودکی بزرگ بودن برایم به مصابحه با رانندگی و انجام کارهایی بود که در آن روزگار برایم هیجان انگیز بودن و امروز در طول روز بارها همان کارها را انجام می دهم و دریغ از آن شوق کودکی هایم ...

آینده هم شاید چنین باشد ، آروزهای امروز من روزمرگی های فرادیم ...


داشتن یک زندگی ایده آل و رویایی خواست خیلی هاست و من هم تا چند ماه پیش همینطور بودم ، اما امروز وقتی صحبت از زندگی اینده می شه ، تنها به این فکر می کنم که ، محتاج کسی نباشم و یک زندگی معمولی داشته باشم ، همپای اکثریت مردم باشم ، بزرگترین دغدغه ام اینه که فقط بتونم چیزهایی که خانواده خودم در آینده لازم دارن رو به سهولت براشون تهیه کنم ؛ خصوصا خانم همسر :) ، البته این ها بیشتر در رویای من هستن تا واقعیت ، واقعیت امروز جامعه مثل سوزن تمام این حباب های قشنگ و زیبا رو در کسری از ثانیه متلاشی می کنه ... 


باز سفره دلم باز شد .... 


۱ ۱

روز هفتم ماه مبارک + روزنوشت 4

بله ، رسیدم و رسیدیم به روز هفتم ، شاید برای خیلی ها به سرعت برق و باد گذشته باشه این یک هفته اما در مقابل قطعا کسانی هستن که این هفت روز براشون به اندازه هفت روز یا حتی بیشتر گذشته :| خداقوت به همه کسانی که بر خلاف کار سنگین و طاقت فرصا و گاهی زیر افتاب شدید این روزها ، روزه می گیرن با اینکه می تونن هزار و یک بهانه و دلیل بتراشن برای معاف شدن از مسئولیت روزه گرفتن ، همین جا می گم ، دمتون گرم 

***


دیروز خیلی سرم شلوغ بود ، مسئول دو تا کار بودم که هر کدوم نصف بیشتر روز زمان می برد ، اولی پیگیری اعتراض به کمیسیون ماده صد شهرداری (خدا نسیب کسی نکنه شهرداری رو) 

و دومی تعمیر کولر خودرو پدر بود که واقعا در طول روز گذشته منُ خسته کرد و بی حال و بی رمق چشم انتظار اذان بودم :) 

اما از روزه گرفتن لذت می برم ، کاهی باید ترمز کشید و توقف کرد و از مسیر دیگه ای رفت ، روزه هم همینطوره ، ترمز آدم رو در خیلی مسائل می کشه تا آدم طماع و تن پرور و شهوت ران و خلاصه که تمام رذایل دنیایی که سبب خسران می شوند ، رهایی پیدا کنه . 


نوشتن این پست دو ساعت طول کشیده از بس که هی رفتم و اومدم ، چقدر این فرزند ارشد بودن سخته :) 

۱ ۲
متن زندگی باید ولایت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) باشد.

به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‏تر است زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است (۳۰)

مردمک می خواهد ، پاک باشد و پاک بماند و ثابت قدم در راه رستگاری.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان