دل می گیرد از بعضی حرف ها ، از آدم هایی که اصلا انتظارشم را هم ندارم و این برام خیلی سخته ، هضم رفتار دیگران برای واقعا سخته ، مدتهاست به این نتیجه رسیدم ، که واقعا تنهام ، ادراک من از جهان و آدم ها با خیلی ها شاید میلیاردها نفر متفاوته و قسمت بغرنج مسئله دقیقا اونجاست که آدم های نزدیکم شامل اون دسته هستن ، روزی که گذشت رو با ورزش که در ساعات پایانی بود سپری کردم و حس خوب و خوشحال کننده ای بهم دست داد ، حس می کنم شرایط من رو به عنوان یک جوان ، خانواده ام درک نمی کنن ، نیازهای من تا حد زیادی نادیده یا بهتره بگم اصلا دیده نمی شن ، توقع من هم کمی بالاست !
این روزها در مسیر جدیدی قرار خواهم گرفت که جریان رو کمی تغییر خواهد داد اما در نهایت بر می گردم سر خونه اول ، روزهای طلایی عمرم با سرعت باد در حال سپری شدن هستن و دریغ از دستاورد مفیدی ، اینکه تا کی عمر می کنم معلوم نیست ؛ اما حد اقل توی این مدت دارم سعی می کتم بیشتر با قرآن و مفاهیم دقیق و عمیقش و عترت آل الله ، انس بگیرم ، تا زمانی که ناغافل ، فرشته مرگ الهی بر من ظاهر شد و غافل گیرم کرد ، از خاسرین نباشم (البته تا حدی)
قطعا مرگ حق همه ست
من به عنوان یک جوان ، دغدغه زندگی و کیفیتش رو دارم اونم به شدت :)
امیدم هر چند سوسو زنان
اما توکل به خداست