مَـــردُمک

مردمک شرحی است از روزگار که در دالان مجازی روایت می شود

بی همزبون

دو سه روزه که حسابی دلم گرفته و دل و دماغ هیچ کاریُ ندارم و هیچ ...

گاهی واقعا خسته می شم از این شرایط و محیط و همه چیز ، می گم خدایا حالا که مقرر کردی تو این زمان باشم پس تقاضا می کنم به درگاهت که صبر و تحملش رو هم بدی ، مدت هاست دوست دارم با کسی حرف بزنم (البته نه هر کسی) اما خب چه کنم که نیست محرم رازی :( 

دلم پر و گلوم مثل سنگ ، خیلی چیزارو هم نمی شه اینجا بیان کرد ، 


بی همزبونی خیلی سخته ، ان شاالله هیچ کسی تو این عالم بی همزبون نباشه :(


کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم 

که گشته ام ز غم و جور روزگار ، ملول 


+ تعیین رشته ارشد هم تو این گیر و دار اضافه شده 




۱ ۱

روزنوشت ده + دلانه

دل می گیرد از بعضی حرف ها ، از آدم هایی که اصلا انتظارشم را هم ندارم و این برام خیلی سخته ، هضم رفتار دیگران برای واقعا سخته ، مدتهاست به این نتیجه رسیدم ، که واقعا تنهام ، ادراک من از جهان و آدم ها با خیلی ها شاید میلیاردها نفر متفاوته و قسمت بغرنج مسئله دقیقا اونجاست که آدم های نزدیکم شامل اون دسته هستن ، روزی که گذشت رو با ورزش که در ساعات پایانی بود سپری کردم و حس خوب و خوشحال کننده ای بهم دست داد ، حس می کنم شرایط من رو به عنوان یک جوان ، خانواده ام درک نمی کنن ، نیازهای من تا حد زیادی نادیده یا بهتره بگم اصلا دیده نمی شن ، توقع من هم کمی بالاست ! 

این روزها در مسیر جدیدی قرار خواهم گرفت که جریان رو کمی تغییر خواهد داد اما در نهایت بر می گردم سر خونه اول ، روزهای طلایی عمرم با سرعت باد در حال سپری شدن هستن و دریغ از دستاورد مفیدی ، اینکه تا کی عمر می کنم معلوم نیست ؛ اما حد اقل توی این مدت دارم سعی می کتم بیشتر با قرآن و مفاهیم دقیق و عمیقش و عترت آل الله ، انس بگیرم ، تا زمانی که ناغافل ، فرشته مرگ الهی بر من ظاهر شد و غافل گیرم کرد ، از خاسرین نباشم (البته تا حدی) 


قطعا مرگ حق همه ست 


من به عنوان یک جوان ، دغدغه زندگی و کیفیتش رو دارم اونم به شدت :) 

امیدم هر چند سوسو زنان 

اما توکل به خداست 

۱ ۱

روز نهم + روز نوشت

خبر رسید که نتیجه آزمون ارشد در سایت قابل رویت گشته و من هم کاملا خونسرد و البته با دلی همراه با سیر و سرکه در حال جوشش البته با مقادیری ناچیز سوی لپ تاپ روانه شدم ، پس از چند لحظه دسته گل قند عسل بر روی صفحه نقش بست ... 

نه خوشحال بودم نه غمگین ، برای منی که در رشته دیگری و البته تقریبا مشابه رشته خودم اما با تفاوت های بسیار آزمون داده بودم و هیچ نخوانده بودم برایش ، نتیجه بدی به نظر نمی آمد ، واژه های تاثیر گذار رصد این رویداد این ها بودند : دوره های غیر روزانه / مجاز می باشید 


نگرانم کرد ، خانواده بیش از من پیگیر این نتیجه بودند و حالا من باید خبری نمی دونم نیمه خوب و یا نیمه بد را به اطلاع آنها می رسوندم 

بعد از افطار با چهره ای مابین شادی و غم در مقابل اعضای خانواده ظاهر شدم و خبر نیمه خوب را گزارش کردم ، خانواده از شدت شوق حاصل منُ تشویق کرده و تقاضای شیرینی نمودند :| 


ارشد هر چقدر هم خوب باشه ؛ این روزا حال منُ خوب نمی کنه ، این بی قراری ای که با هر ضربان می جوشه و میاد بالا .

پدرم اصرار به ادامه تحصیل داره و همچنین مادر ، شاید تصور می کنن مدرک بهتر یکی از فاکتور های زندگی بهتره ، شاید هم همینطور باشه . 

این روزها نداشتن درآمد ، خیلی آزار دهنده ست و خب مسلما من هم از این قاعده مستثنا نیستم ، رو راست بگم ، بی پولی بد دردیه 


اصرار مادر برای ازدواج در این روزها قوت بیشتری گرفته و مدام این موضوعُ متذکر می شن ، و من با خنده ای تلخ می گم : ((نه))

تصور چنین روزهایی از قوه تخیلم هم خارجه ، هر روز که بزرگتر می شم و کمی بیشتر درکم از جهان و خودم و همه چیز بیشتر می شه ، بیشتر می ترسم از این مسئولیت های کمر شکن بزرگسالی ، در اوج کودکی بزرگ بودن برایم به مصابحه با رانندگی و انجام کارهایی بود که در آن روزگار برایم هیجان انگیز بودن و امروز در طول روز بارها همان کارها را انجام می دهم و دریغ از آن شوق کودکی هایم ...

آینده هم شاید چنین باشد ، آروزهای امروز من روزمرگی های فرادیم ...


داشتن یک زندگی ایده آل و رویایی خواست خیلی هاست و من هم تا چند ماه پیش همینطور بودم ، اما امروز وقتی صحبت از زندگی اینده می شه ، تنها به این فکر می کنم که ، محتاج کسی نباشم و یک زندگی معمولی داشته باشم ، همپای اکثریت مردم باشم ، بزرگترین دغدغه ام اینه که فقط بتونم چیزهایی که خانواده خودم در آینده لازم دارن رو به سهولت براشون تهیه کنم ؛ خصوصا خانم همسر :) ، البته این ها بیشتر در رویای من هستن تا واقعیت ، واقعیت امروز جامعه مثل سوزن تمام این حباب های قشنگ و زیبا رو در کسری از ثانیه متلاشی می کنه ... 


باز سفره دلم باز شد .... 


۱ ۱

جوان و اشتغال

#موقت


جوانم ، علی الظاهر ، آیینه چنین می گوید !

تحصیل کرده در یک دانشگاه دست چندم تهران با معدلی کم جان و کم توان که دلایلی دارد و شخص اول مسبب آن خودم هستم .


روزنامه ها را می گردم برای کار ، جالب است برای رشته من حتی یک کار هم نیست !

5 سال در دانشگاه زحمت کشیدم ، حده اقل اندازه خودم ، بهترین نبودم هیچوقت اما از دیروز های خودم بهتر بودم و همین برایم کافی بود تا ادامه دهم ...

حالا هم کارشناسی ارشد ، اگر پذیرفته شوم ! هزینه تحصیلم را از کجا بیاورم ؟ هزینه های زندگی ام رو چطور ؟

به نام خدای روزی دهنده ای که همواره در نهان و آشکارا برای من راه گشاست 

هنوز هم دلم سراغ آرزوهایم را می گیرد که درست نک قله قاف جا مانده اند ...


***

در تنهایی ها و خلوتم جز با خدا سخن نخواهم گفت و از او مدد نخواهم گرفت ، درهای بسیار را بسته ام و چشم و دل دوخته ام به درهای آسمان و دست به دامان اهل بیت علیهما سلام 

اینجا که من ایستاده ام تا خدا فاصله ای نیست به جز ترک گناه 

۰ ۰

نیایش

الهی ...


آنچنان خلقتت وسیع و گسترده است که در همه جا جز تو را نمی یابم 

و آنچنان در زندگی ام جریان داری که بی تو زیستن محال است 


حال از سر نادانی و سرکشی نفس به قعر چاهی گناهانم افتاده ام و چون یوسف (ع) امیدی به جز یاری تو ندارم 

ای پروردگار جهان و جهانیان ، ای نور آسمان ها و زمین ای پدید آورنده اتم ها و ای خالق کهکشان ها 

در کتاب عظیم الشان قرآن فرموده ای : 

بگو:ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید!
از رحمت خدا  نومید نشوید که خدا همه  را می آمرزد،زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.  

پس بر منِ ناچیز و عاصی ببخشای هر ظلم و ستمی که بر خویش روا ساختم بی آنکه از عقوبت آن آگاه باشم که تو بخشنده و مهربان ترینی 

۰ ۰

کبود مایل به سیاه

از خودم خنده ام گرفته ، یا شایدم گریه ، همه چیز تو بیرون از ذهن من طبق نظم داره پیش می ره و درست وقتی دنیارو از منظر خودم می بینم و بر می گردم توی ذهنم و افکارم ، هیچ چیز سرجاش نیست 

حتی خوردن و خوابیدن و ساده ترین بخش های زندگی ، جوانی برای من مساوی شده با بزرگترین بحران ها ، وقتی از مسیر منحرف شدم اصلا نفهمیدم چه اتفاقی افتاد ، سالهاست دارم سعی می کنم که برگردم اما انگار راهی برای بازگشت نیست . 

حجم عظیمی از من درگیر جنگی نابرابر و داخلیه ، اطرافیان نزدیکم به سطوح اومدن خصوصا خانواده که صد البته که حق دارن ، اما نمی تونم چیزی بهشون بگم ، دو روز تا کنکور ارشد مونده و دریغ از یک کلمه ! تنها کاری که کردم حروم کردن پولی بود که پدرم با سختی فراوان براش کار کرده بود و حالا من شرمنده تر از همیشه باید امتحانی رو بدم که نتیجه اش مساوی ست با شکست ...

یکسال دیگه هم عقب افتادم ، 24 سال سن و یک لیسانس بی ارزش و بدون ذره ای درامد و تنها مصرف کننده اکسیژن و تولید دی اکسید کربن 

جوانی که نه تنها برای جامعه اش مفید نیست بلکه دائما در حال ضرر رساندن هم هست . 

وقتی روزگار شروع کرد به گرفتن هدف ها و آرزوهام هیچوقت فکر نمی کردم باید ساعت ها توی اتاق باشم و بشم یه موجود گل خانه ای ، دیدن همسالانم سخت ازارم می ده خصوصا اگر موفقیت های بیشماری رو کسب کرده باشن قبطه می خورم بهشون 

من هم تلاش کردم ، اما انگار در مسیر و جهت صحیح نبود وقتی امتحانی داشتم و براش حسابی درس خونده بودم اما استاد بهم داد 0.25 تا من یاد بگیرم مثل بقیه جواب ها رو ننویسم ، بقیه فقط سوال ها رو چندین بار در پاسخ برگ کپی می کردن و قبول می شدن ...

از خواستن هام چیزی نمی گم چون مهم نیست ، 

....................

دیگه توان نوشتن ندارم

قلبم شوق تپیدن ندار...

۱ ۰

فقط یک لحظه

فریب می خورد این انسان 

چون فقط یک لحظه از یاد خدا غافل می شود 

همونطور که اگه موقع روشن کردن کبریت حواسمون نباشه دستمون می سوزه ، امان از این غفلت که البته مراتب هم داره ، غفلت از کبریت روشن و یا غفلت از خدا .


بسم الله الرحمن الرحیم 

والعصر - ان الانسان لفی خسر


این انسان با این همه ادعا همواره در زیانکاریه ؟؟؟؟

انسان شریف ، تا وقتی غافل باشی به اندازه یه جو هم ارزش نداری 


روزگار ما طوری شده که ابزار و وسایلی که سبب غفلت هستن بسیار فراوان یافت می شن با کمترین هزینه و کاملا در دسترس !
شیطان کاری با بنی بشر کرده که تا عمر داره یادش نره : غـــــفلت ! 
عامل تمام نادانی ها و ظلم ها و قص علی هذا 

باشد که خدای رحیم با انوار هدایتش ، قلب مارا از جمله ذاکرین حقیقی خود قرار دهد. 

۱ ۱

بخشش

پروردگار من 

سلام 


تلاش و مجاهدت چند روزه مرا دیدی ، خوشحال بودم که فقط برای تو بود و لاغیر 

آمده ام همچون همیشه به درگاهت برای طلب رحمت و بخشش 


خدایا ، وقتی به انسانی اجازه می دهی صبح از بستر مرگ موقتش برخیزد یعنی به او فرصت داده ای یا برای توبه یا برای ادامه ی بندگی 

از اینکه صبح امروز را دیدم از تو سپاسگزارم 


خدایا ، در چند روز گذشته که همه عوامل بر علیه من بودند تا مرا شرمنده تو کنند ، تنها و تنها به یک چیز فکر می کردم ، اینکه تو چقدر خوشحال و خوشنود بودی ، از تو می خواهم تا این چند ساعت گذشته که شیطان بر من چیره گشت و هوای نفس مرا به کام آلودگی های دنیا کشاند را از لوح اعمال من پاک کنی 


ای خدای پوشاننده عیب ها و ای خدای بخشنده و مهربان 

این بنده کوچک و حقیرت کسی را جز تو ندارد . 


ز خون جگر پاک پاکم کنید

سپس عاشق سینه چاکم کنید

به تیغ محبت هلاکم کنید

به صحن اباالفضل خاکم کنید

که خاکم دهد بوی مشک و عبیر

امیری حسین و نعم الامیر

۱ ۱

تسلط

وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً


 و هرگز خدا براى کافران راه تسلّطى (در حجت و برهان) بر مؤمنان قرار نخواهد داد



بسم الله الرحمن الرحیم 


ان شاالله پیروزی حزب الله در آینده ای نزدیک 

کلی حرف داشتم برای نوشتن اما وقتی صحبت از کافران شد ، نابودی آنها برایم از همه چی مهم تر شد. 

دعای برای مدافعین



۰ ۰

دنیای من

دنیا خیلی بزرگ است ، درست قدّ تنهــــــــایی من 


به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه‌ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لب‌هایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

بی قرار توام و در دل تنگم گله‌هاست
آه بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ‌کس هیچ‌کس این‌جا به تو مانند نشد

هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد

من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمی که لبش باز به لب‌خند نشد

بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاست
آه بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست

 فاضل نظری 

عکس: بنده حقیر

۰ ۰
متن زندگی باید ولایت امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) باشد.

به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‏تر است زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است (۳۰)

مردمک می خواهد ، پاک باشد و پاک بماند و ثابت قدم در راه رستگاری.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان